سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاییز 1386 - شرح درد اشتیاق
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | RSS | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو
آن که میانه‏روى گزید ، درویش نگردید . [نهج البلاغه]
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :10414
بازدید امروز :5
بازدید دیروز :0
» درباره خودم
پاییز 1386 - شرح درد اشتیاق
عارف شوریده
سلام دوستای گلم از این که وبلاگ مرا برای بازدید انتخاب کردید ممنونم امیدوارم مطالب مورد پسند واقع شود.نظر یادتون نره.مطالب و دلنوشته ها و شعر هاتون رو برام بفرستید. یا حق
» لوگوی وبلاگ
پاییز 1386 - شرح درد اشتیاق
» مطالب بایگانی شده
» آوای آشنا
» انتظار؟

او می آید

می‌آید تا زمین را از آسیب جهالت حفظ کند.

می‌آید تا دل‌های مؤمن بی‌نیایش نمانند.

می‌آید تا کربلا بهانه‌ای برای ادامه زندگی داشته باشد.

می‌آید تا شام به وسعت تیرگی خویش نبالد.

می‌آید از مشرقی‌ترین لحظات شیرین خلقت؛ تا فرصتی تازه برای شادمانی ما باشد. مولا! سید عابدان حقیقت‌فروز! ای چلچراغ ایمان در فصلی از احاطه جهل! حضورت مبارک که ظهورت روشنی‌بخش سایه‌زار زمین است. مولا جان، حضورت مغتنم و سایه لطفت بر سرمان مستدام! بادا که دست شفاعتتان روز افتادگی‌ها دستگیرمان باد! انشاءا...

 




عارف شوریده:: 86/9/21:: 11:56 عصر | نظرات دیگران ()

» میلاد نور

میلاد نور مبارک

میلاد با سعادت امام رضا (ع) مبارکباد

عشق،
پنجره فولادت را معنا مى کند
و دل به زیارت تو اوج مى گیرد
اى ضریح سراسر نور!
با دلى آکنده از صداقتهاى تو
با جامى تهى از عشق
و چشمانى بر گل نشسته
به سوى تو مى آیم
و پرندگان حرمت
عروجت را معنا مى کنند
و عاشقانه دانه از لانه نور برمى چینند
و تو را مى ستایند
اى بزرگ ترین واژه کلام!
تو عروج آسمانى کرده اى
و تمامى زائران ضریحت را
به سوگ عشق نشانده اى
که همه سینه ها و همه جانها
تو را مى طلبد
اى غریب الغربا!




عارف شوریده:: 86/8/30:: 5:0 عصر | نظرات دیگران ()

» دانشجو در ملل مختلف

دانشجو در ملل مختلف

این هم برای دوستای دانشجو
ژاپن: به شدت مطالعه مى‏کند و براى تفریح، ربات مى‏سازد.
مصر: درس مى‏خواند و هر از گاهى بر علیه حسنى مبارک، در و پنجره دانشگاهش را مى‏شکند.
هند: او پس از چند سال درس خواندن، عاشق دختر زیبایى مى‏شود و همزمان برادر دوقولویش را که سال‏ها گم شده بود، پیدا مى کند؛ سپس ماجراهاى عاشقانه و اکشنى (ACTION) پیش مى‏آید و سرانجام آن دو با هم عروسى مى‏کنند و همه چیز به خوبى و خوشى تمام مى‏شود.
عراق: مدام به تیرها و خمپاره‏هاى تروریست‏ها جاخالى مى‏دهد و در صورت زنده ماندن، درس مى‏خواند.
چین: درس مى‏خواند و در اوقات فراغت، مشابه یک مارک معروف خارجى را مى‏سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلى مى‏فروشد.
اسرائیل: بیشتر واحدهایى که او پاس کرده، عملى است. او دوره کامل آموزش‏هاى رزمى و کماندویى را گذرانده! و مادرزادى اقتصاددان به دنیا مى‏آید! رنگ مورد علاقه‏شان قرمز است، قرمز خونى!
گینه بیسائو: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله‏اى درس بخواند.
کوبا: او چه دلش بخواهد و چه نخواهد، یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همین طور باید براى طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع رؤساى جمهورى آمریکا دعا کند.
پاکستان: او به شدت درس مى‏خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید.
اوگاندا: درس مى‏خواند و در اوقات بیکارى بین کلاس، چند نفر از قبیله توتسى را مى‏کشد.
انگلیس: نسل دانشجوى انگلیسى، در حال انقراض است و احتمالاً تا پایان دوره کواترنارى، منقرض مى‏شود، ولى آخرین بازماندگان این موجودات هم درس مى‏خوانند.
ایران: عاشق تخم مرغ است! سرکلاس عمومى، چرت مى‏زند و سر کلاس اختصاصى، جزوه مى‏نویسد! سیاسى نیست، ولى سیاسى‏ها را دوست دارد. معمولاً لیگ تمام کشورهاى بالا را دنبال مى‏کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است؛ البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس، هر روز دو پرس از غذاى دانشگاه را مى‏خورد و هر روز به غذاى دانشگاه بد و بیراه مى‏گوید! او سه سوته عاشق مى‏شود؛ اگر با اولى ازدواج کرد که کرد و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار مى‏شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب مى‏شود؛ ولى هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحب خانه‏ها جان به عزرائیل مى‏دهند؛ ولى خانه به دانشجوى پسر نمى‏دهند! او چت مى‏کند؛ خیابان متر مى‏کند و در یک کلام؛ عشق و حال مى‏کند! همه کار مى‏کند؛ جز درس؛ نسل دانشجوى ایرانى درس خوان، در خطر انقراض است.




عارف شوریده:: 86/8/29:: 4:37 عصر | نظرات دیگران ()

» انتظار 4

پری رو
ای پری رو زچه رو روی نشانم ندهی               مویی از طره گیسوی نشانم ندهی
دلم از هجر رخت سوخت خدا را زچه رو         جلوه ای زان رخ دلجوی نشانم ندهی
شد کمان قامت من همچو خم ابرویت              خمی از طاق دو ابروی نشانم ندهی
تشنه جرعه ای از جام وصالم ای دوست           قطره ای زان می مینوی نشانم ندهی
مانده ام در ره پرپیچ و خم کوی وصال             یک نشان از سر آن کوی نشانم ندهی
راه بسیار بود سوی تو ای دوست ولی              زچه یک سوی بآن سوی نشانم ندهی

 

  بنازم
خال زیبای جمال دلربایت را بنازم                             بوی عطر جانفزای خاک پایت را بنازم
گرچه سرو ناز نازد بر قدو بالای نازش                       سرو نازم ناز کم کن نازهایت را بنازم
دردمندم از فراقت ای طبیب دردمندان                          هم غم درد فراق و هم دوایت را بنازم
ای صفای هر مصفا مهدی زیبای زهرا(ص)                    از صفای قلب می گویم صفایت را بنازم
گر بلا بارد چو باران بر سرم در راه وصلت                      فاش می گویم حبیبا من بلایت را بنازم
من گدایم من گدایم بر در گدایان در تو                       عزت و جاه وجلال هر گدایت را بنازم

بهاری نبود
بی گل روی تو ای دوست بهاری نبود                      همه گلهای جهان بیش از خاری نبود
بلبل از دوری گل ناله افسرده زند                           که بدون گل من هیچ بهاری نبود
کی شود دیده من به رخ نیکوی تو باز                     که بغیر از تو مرا هیچ نگاری نبود
تیر مژگان بکمانخانه ابروی بنه                              که به از صید دلم هیچ شکاری نبود
جوهرخانه من اشک شفق رنگ منست                    غیر این اشک مرا نامه نگاری نبود
بسکه نالیده ام از هجر رخ زیبایت                          دیگر ای دوست مرا تاب و قراری نبود

 

بیا
ای طبیبا بسر بستر بیمار بیا                                  بهر دلداری دلسوخته زار بیا
تو که دل را به نگاهی بربودی زکفم                         بپرستاری بیمار دل افکار بیا
آتش هجر تو سوزانده همه هستی من                      به تسلای دل و جان شرربار بیا
اشک هجر است که از دیده من می بارد                   بهر غمخواری این چشم گهر بار بیا
دل من خون شد و از دیده برون می ریزد                 به تماشای دل و دیده خون بار بیا
یوسف فاطمه (ع) بین منتظران منتظرند                     پرده بردار ز رخ بر سر بازار بیا

 

بیمار عشق
غیر از تو مرا دلبر و دلدار نباشد                   دل نیست هر آندل که ترا یار نباشد
شادم که غم هجر توگردیده نصیبم                 بهتر ز غم هجر تو غمخوار نباشد
از عشق تو می سوزم می سازم وگویم            سوزندگی عشق تو در نار نباشد
از باده چشم تو دل افتاده به مستی                این وجد وطرب در می خمار نباشد
بیمار بود هر که مریض تو نگردد                  بیمار غم عشق تو بیمار نباشد
گردیده گدایی تو سرمایه عمرم                     بهتر ز گدایی درت کار نباشد

 

ای آفتاب هستی ای شور عشق ومستی
بازآ بخوان کلامی زان معجز الهی
ای دیده ها به راهت ای قائم هدایت
تا کی کنم حکایت شرح غم جدائی
گر من تو را نبینم روئیدنم نباشد
بنما جمال خود را ای مظهر رهائی

 

    تماشای ترا
کی شود بینم رخ ماه دل آرای ترا                  تا کشم بر دیدگان خاک کف پای تر
سر به بالین با امید دیدن رویت نهم                 تا مگر در خواب بینم روی زیبا ترا
گاهگاهی گر شوم بیدار اندر نیمه شب                        از خدا پیوسته بنمایم تمنای ترا
زخم ها دارم به دل از داغ هجران رخت          کی شود شامل شوم لطف و تسلای ترا
از خدا خواهم فزون گرداند از لطف و کرم        بر دل مسکین من مهرو و تولای ترا
با دلی سوزان براهت منتظر بنشسته ام             تا خدا قسمت کند روزی تماشای ترا

 




عارف شوریده:: 86/8/29:: 4:7 عصر | نظرات دیگران ()

» انتظار 3

بهار وصال

در جاده های انتظار در طلعت یار

همچنان چشم به دیدار دوخته ایم و خاکش را توتیای چشمانمان کرده ایم

تا بهار وصالش را

در گلشن طاها و یاسین به نظاره بنشینیم

ای امید محرومان و ای امید زمان

این آتش عشق و عشق آتشین به لحظه دیدار

زنجیر خواب را از چشمان منتظران ربوده و فریاد سکوت

 ژرفای وجودمان را فرا گرفته.

آری ؛

پس کدامین سیمرغ بهار آمدنت را بشارت خواهد داد

و کدامین صدف کیمیای وجودت را در خود می پروراند

تا بر کرانه ی دریایش نشینیم

و نظاره گر امواجی باشیم

تا شاید نشانه ای باشد که

مروارید ظهورت را با خود به ساحل آورد؟

 




عارف شوریده:: 86/8/29:: 4:5 عصر | نظرات دیگران ()

» انتظار 2
خسته ام قطره به قطره بشمارم باران

د وست د ارم که بر این خاک ببارم باران

د وست د ارم که د ل از شهر و د یارم بکنم

بروم سر به بیابان بگذارم باران

زرد نه، سبز نه، آمیزه ای از سبزم و زرد

بس که د ر هم شد ه پاییز و بهارم باران

تو نمی آیی و من این همه خاکی شد ه ام

تو اگر باشی با خاک چه کارم باران

د اروگ نیست، خد ا! قاصد کی بود ای کاش

کاش می شد به نگارم بنگارم باران

نسل د ر نسل، د لم د ر عطش خواند ن توست

آه ای زمزمه ایل و تبارم باران

خسته ام خسته از این قول و قرارم باران

که نمی آیی بر سنگ مزارم باران

خسته ام از خود م و هر چه که باقی ماند ه است

گله د ارم گله د ارم گله د ارم باران...



عارف شوریده:: 86/8/29:: 4:3 عصر | نظرات دیگران ()

» انتظار 1

انتظار

سال‌هاست که در انتظار دیدن جمالت، چشم انتظاریم. به هر گلی که می‌رسیم، بوی تو را در آن جست و جو می‌کنیم. در کوچه پس کوچه‌های عشق به دنبال معشوق می‌گردیم تا شاید نشانی تو بیابیم و بتوانیم گرمای وجودت را با تمام وجودمان حس کنیم. چه زیباست لحظه‌ی وصال! یا صاحب الزمان عجّل‌الله‌تعالی‌فرجک‌الشریف! قلبم آکنده از عشق به شماست، ولی اعمالم، چیز دیگری می‌گویند. شنیده‌ام که اندرون قلب مرا می‌بینی و گرچه اعمالم باعث آزردگی خاطر شماست ولی عشق به وصال وجود نازنینت، مرا به زندگی و آینده امیدوار می‌کند.
در آن نفـس کـه بمـیرم در آرزوی تو باشم    بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
قلم ناتوان است از حس و نگارش عشقی که خودم هم نمی‌توانم آن را بیان کنم.
مولای من! آن زمان که در جست و جوی شما آواره‌ی کوی و برزن هستم تا نشانی از تو بیابم، وقتی به در خیمه می‌رسم، متوجّه می‌شوم که من نیز مانند آن مرد صابونی، غرق در پستی‌هایی هستم که مانع رسیدن به وصال محبوب است.
هنگامی که به درون خود و به فطرت اولیه‌ی خویش که خداوند در نهاد همه گذاشته مراجعه می‌کنم، با چشم دل آثار و برکات شما را به خوبی می‌بینم و بارقه‌های امید در وجودم شعله‌ور می‌شود.
بهشـت عـدن اگر خـواهی بیا با ما به میخانه            که از روی خمت سوزی به حوض کوثر اندازیم
آری، جهت رسیدن به کمال عظمای الهی باید به در خانه رفت. باید خانه را پیدا کرد و در مسیر رسیدن، از سختی‌ها و نا ملایمات نترسید.
در بیابان گـر به شـوق کعبه خواهی زد قـدم            سـرزنش‌ها گـر کـند خـار مـغـیلان غـم مخـور




عارف شوریده:: 86/8/29:: 4:2 عصر | نظرات دیگران ()


» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شیخ بهایی
[عناوین آرشیوشده]
www.agna.blogfa.com www.agna.blogfa.com